کد مطلب:141604 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:145

یزید و کوفه
خبر ارسال نامه مسلم به یزید رسیده بود. او به والی تازه برای كوفه می اندیشید.

«سرجون» [1] غلام وفادار پدرش (معاویه) را احضار كرد و از وضع كوفه، «نعمان بن بشیر» و بیعت مردم آگاه ساخت و در مورد والی جدید كوفه از او نظر خواست.

سرجون گفت: «اگر پدرت معاویه اینك زنده می شد نظر او را به كار می بستی؟».

یزید گفت: «آری». سرجون كینه یزید به ابن زیاد را می دانست. فرمان معاویه را كه قبل از مرگ برای عبیدالله نوشته و او را به حكومت كوفه نصب كرده بود بیرون آورد و به یزید نشان داد. پس از آن بود كه یزید عبیدالله بن زیاد را كه والی بصره بود به ولایت كوفه نیز گماشت. این فرمان به همراه نامه ای توسط «مسلم بن عمرو باهلی» برای عبیدالله بن زیاد فرستاده شد. [2] .

یزید نامه ای برای عبیدالله نوشت: «افرادی كه روزی مورد ستایش اند، روز دیگر به ننگ و نفرین دچار می شوند، و چیزهای ناپسند به صورت دلپسند در می آیند و تو در


مقام و منزلتی قرار داری كه شایسته آن هستی. به قول شاعر عرب: تو بالا رفتی و از ابرها پیشی گرفتی و بر فراز آنها جای گرفتی. برای تو جز مسند خورشید جایگاهی نیست». [3] .

او در این نامه به عبیدالله فرمان داد كه در عزیمت به كوفه شتاب كند و پس از دستگیری، مسلم بن عقیل را به قتل رساند یا تبعید كند. [4] .

درسی كه می توان گرفت: گاه اهل خلافت در كنار یكدیگر قرار می گیرند تا كه به اهداف باطل خود برسند. بر اهل ایمان و تقوا است كه با وجود وجوه اشتراك فراوان، متحد شوند و سپاه كفر و شرك را به زانو در آورند.


[1] «سرجون بن منصور» از نصاراي شام بود. معاويه براي اداره حكومت با او مشورت مي كرد. پدرش منصور از طرف «هرقل» قبل از فتح شام مسئوليت بيت المال را به عهده داشت. پسر سرجون نيز در دولت اموي داراي پست و مقام بود. پيش از اين عمر بن خطاب از استخدام مسيحيها در امور كشوري منع كرده بود، مگر اين كه مسلمان شوند. مقتل الحسين مقرم، پاورقي، ص 148.

[2] الكامل في التاريخ، ج 2، ص 535؛ سماوي، ابصار العين، ص 80.

[3]



رفعت و جاوزت السحاب و فوقه

فما لك الا مرقب الشمس معقد



اين عبارات گوياي كينه قبلي يزيد به عبيدالله بود كه اينك به سبب ضرورتي كه پيش آمده بود از او اين همه مدح و ثنا مي گفت.

[4] مقتل الحسين مقرم، ص 148.